قالب پرشین بلاگ


کوچــه هـای بـی بهــار...
چه خوش صید دلم کردی، بنـازم چـشم مستت را ...
نويسندگان

  

تو ای رهگذر؛

هشیار باش چو می آیی به شهر دلم.

در این سیلاب خیز ویران دیار،

__ جاده ها یکسویند.

شاید نیـابی مسیر بازگـشـتت را !!

 

سلام  دوستان

به کوچه های بی بهار خوش آمدید

                 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

[ برچسب:کوچه های بی بهار,فرزاد سیامری,شعر عاشقانه,, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]
می پرسد از من کیستی؟ می گویمش اما نمی داند
این چهرۀ گمگشته در آیینه  خود را نمی داند

می خواهد ازمن فاش سازم خویش را،باور نمی دارد
آیینه در تکرار پاسخهای خود حاشــــا نمی داند

می گویمش گمگشته ای هستم که در این دور بی مقصد
کاری بجز شب کردن امـــروز یا فــــردا نمی داند

می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید می دانم،
حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی دانـــد!

می گویمش، می گویمش چیزی از این ویرانه نخواهی یافت
کاین در غبـــار خویشتن، چیزی از این دنیا نمی داند!

می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید می دانم،
حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی دانـــد!

می گویم و می بینم او نیز با آن ظاهر غمگین،
آنگونه می خندد که گویی هیچ از این غمها نمی داند!.../

محمد علی بهمنی
[ برچسب:, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]
از زندگی، از این همه تکرار خسته ام
از های هوی کوچه و بازار خسJته ام

دلگیرم از ستاره و     آزرده ز مــــاه
امشب از هرکس و هرکار خسته ام

دلخسته سوی خانه، تن خسته می کشم
آوخ!... کـــزین حصار دل آزار خسته ام!

بیزارم از خموشی تقویم روی میــــز
وز دینگ دینگ ساعت دیوار خسته ام!

از او که می گفت یار تو هستم ولی نبود،
از خود که بی شکیبم وبی یار خسته ام!

تنها، دل گرفته، بیـــزار و بی امیـــد،
از حال من مپرس... که بسیار خسته ام!.../


محمدعلی بهمنی

[ برچسب:, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]

تو ای رهگذر!

هشیار باش چو می آیی به شهر دلم!

در این سیلاب خیز ویران دیار،

جاده ها یکسویند.

شاید نیابی مسیر بازگشتت را !!




در حوالی شهر چشمانم ،

هوا مدام بارانی ست،

و بادهای وحشی غربت،

و پراکنده رگبار مصیبت،

از شهر دلم سوغاتی ست !!


فرسوده بنای سدّ چشمانم،

__ چکه می کند مدام __

 با اندک تلنگر غم،آسان می شکند،

ومی گردد روان، سیلی مهیب،


اما مهربان و بی آزار!



___ به شهر دلم وارد نشوید!!.___


فرزاد سیامری- بهار1390- آبادان

[ برچسب:, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]
پروردگارم،
مهربان من!

از دوزخ این بهشت رهاییم بخش.
اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی ست؛
وهر زمزمه ای بانگ عزا...
وهر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصل.
رنج زای گسترده ای....

در هراس دم می زنم و در بی قراری زندگی می کنم.
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی ست... .

این حوران زیبا و این قلمان رعنا،
همچون مائده های دیگر،
برای پاسخ نیازی در منند.
__ اما خود بی پاسخ مانده ام!

بودن من بی مخاطب مانده است.
من در این بهشت،
همچون تو در میان آفریده های رنگارنگت ، تنهایم.
تو قلب بیگانه را می شناسی.
که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی...


کسی را برایم بیافرین
تا در او بیاسایم.

___ دردم درد بی کسی بود..../

[ برچسب:, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]

آرایه های معنوی

مراعات نظیر:

آوردن دو یا چند واژه در بیت یا عبارت که در خارج از بیت یا عبارت نیز رابطه ای آشنا و خاص میان آنهاست. مانند:
 

 ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند    تاتو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

ابر و باد و مه وخورشید و فلک همگی عناصر طبیعی هستند.

تضـــاد:

هرگاه دو واژه با معنایی متضاد در یک بیت یا عبارت بکار روند آرایه های تضاد پدید می آید.   مانند:

__ در نومیدی بسی امید است       پایان شب سیه سپید است

واژه های « نومیدی و امید » و همچنین « سیه و سپید » متضاد و مخالف هستند.

متناقض نما:

هرگاه دو مفهوم متضاد را به هم نسبت دهیم ، یا آنها را در یک چیز جمع کنیم آرایه های

متناقض نما بوجود می آید.و معمولا معنایی عمیق در پس آن نهفته است.    مانند:

 ___ جامه اش شولای عریانی ست!

عریانی به شولا نسبت داده شده است. ولی شولا خودش نوعی جامه است و ضد عریانی ست.

آرایه های عکس:

هرگاه در یک بیت بین دو مورد رابطه ای برقرار کنیم و سپس در مصراع بعد جای آنها را عوض

کنیم آرایه های عکس پدید می آید.    مانند:

 ___ بهرام که گور می گرفت همه عمر      دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

آرایه های لف و نشر:

هرگاه دو یا چند جزئ از کلام بدون توضیحی در مصراع اول بیاید (لف)، آنگاه توضیحات مربوط به

هر کدام در مصراع بعد بیاید ( نشر )، آرایه های لف و نشر گویند.     مانند:

_ پروانه زمن، شمع زمن، گل زمن آموخت    افروختن و سوختن و جامه دریدن...

تلـــمیح ( اشاره ):

هرگاه با شنیدن بیت یا عبارتی به یاد داستان و افسانه یا رویدادی تاریخی یا مذهبی یا آیه و

حدیثی بیفتیم، بدون اینکه آن موضوع مسثقیما تعریف شده باشد، آن بیت دارای آرایه های

تلمیح است.    مانند:

 پدرم روضۀ رضوان به دو گندم بفروخت     ناخلف باشم اگر من به جویی بفروشم

اشاره به داستان آدم و رانده شدن او از بهشت به خاطر خوردن گندم.

تضمین:

هرگاه شاعر بخشی از نوشتۀ فرد دیگری را میان اثر خود جای دهد، آن شعر یا نوشته را

تضمین کرده است.    مانند:

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد     که رحمت بر آن تربت پاک باد

« میازار موری که دانه کش است    که جان دارد و جان شیرین خوش است»

این دو بیت بخشی از بوستان سعدی است. و سعدی سعدی بیت معروفی از فردوسی را ( بیت دوم ) در میان شعر

خود جای داده است. بنابراین سعدی ، یک بیت از شعر فردوسی را تضمین کرده است.

اغراق:

وقتی که شاعر، صفت یرا چنان برجسته نشان دهد که در عالم واقعیت امکان دستیابی به آن

نیست، آرایه های اغراق نامیده می شود.

حسن تعلیل:

هرگاه شاعر برای موضوعی دلیل غیر واقعی و تخیلی ، اما دلپذیر و قانع کننده ارئه دهد، به

حسن تعلیل دست می یابد.    مانند:

         تا چشم بشر نبیندت روی     بنهفته به ابر چهر دلبند

شاعر، ابر پوش بودن قلۀ دماوند را دلیلی برای ندیدن او بیان کرده است.

مثـــــل:

هرگاه شاعر به ضرب المثلی اشاره کند، یا بخشی از سخن او آنقدر معروف باشد که به عنوان

ضرب المثل بکار رود،  آرایه های مثل گویند.

تمثیل:

هرگاه برای روشن شدن مطلبی، آن را به موضوعی ساده تر تشبیه کنیم، یا برای اثبات

موضوعی نمونه بیاوریم،  آرایه های تمثیل به کار برده ایم.    مانند

  من اگر نیکم، اگر بد، تو برو خود را باش   هرکسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت

اسلوب معادله:

هرگاه شاعر بیتی بسراید که با عوض کردن جای مصراع اول و دوم، خللی در مفهوم شعر ایجاد

نشود، به آن آرایه های اسلوب معادله گویند.   مانند:

دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست    جای چشم ابرو نگیرد، گرچه او بالاتر است

ایهـــــام:

هرگاه واژه ای یا ترکیبی دارای دو معنی است و به گونه ای بکار رود که دو معنا از آن قابل

برداشت باشد، آرایه های ایهام شکل می گیرد.    مانند:

 غرق خون بود و نمی مرد زحسرت فرهاد    گفتم افسانۀ شیرین و به خوابش کردم

شیرین، در اینجا دارای دو معنی است. هم به معنای زیبا و دلنشین است و هم معشوقۀ فرهاد.

تشبیـــه:

در تشبیه دو مورد بر پایۀ اشتراک صفتی که دارند، به هم مانند می شوند.

مورد اصلی را « مشبه » و مورد بعدی را « مشبه به » می نامند. و صفت مشترک میان آنها «

وجه تشبیه » نامیده می شود. و واژه های مانند « چو- سان _ مثل و ... » ادات تشبیه نامیده

می شوند.

مجــــــاز:

بکار رفتن واژه ای به جای واژۀ دیگر مجاز نامیده می شود. هیچ گاه چنین امری ممکن نیست

مگر آنکه میان دو واژه در خارج از کلام ، رابطه ای برقرار باشد.    مانند:

___ آنقدر گرسنه ام که می توانم تمام ظرف را بخورم!

رابطه میان غذا و ظرف مجاز است.

استـــعاره:

هرگاه واژه ای به دلیل شباهت معنایی با واژۀ دیگر که دارد، به جای آن بکار رود ، استعاره پدید

می آید.   مثال :

               بر کشته های ما جز باران رحمت خود مبار.
در این مصرع، منظور از کشته های ما ، اعمال ما می باشد.

          هر چه خواهی در سوادش رنج برد   تیغ صرصر خواهش خالی سترد
تیغ صرصر استعاره از باد است.

کنــــایه:

جملات و کلماتی که منظور شاعر چیزی غیر از معنای ظاهری آن است.   مانند:

                           آب از دستهایش نمی چکد.
منظور خسیس است.

تشخیص (انسان نمایی ):

  هرگاه با نسبت دادن عمل یا حالت یا صفتی به یک شئ، به آن جلوۀ انسان بودن بدهیم،

انسان نمایی شکل می گیرد.   مانند:

طعنه بر طوفان مزن؛ ایراد بر دریا مگیر؛ بوسه بگرفتن زساحل، موج را دیوانه کرد.

بوسه گرفتن و دیوانگی - که رفتاری انسانی است _ به موج نسبت داده شده است.


حس آمیزی:

هرگاه یکی از حواس را به شئ نسبت دهیم.   مانند:

             مزۀ پیروزی را چشید...

مزه که حس چشایی است به پیروزی داده شده است.

 

منبع: ویکی پدیا

دوستان عزیز. اگر به توضیح یا ذکر مثالهای بیشتر برای هر مورد داشتید، با ما در میان بگذارید.
   

 

خداوندا !


اگر روزی بشـــر گردی،


زحالم با خبر گردی،


پشیمان می شوی از قصــتۀ خلقت،


از این بودن، از این بدعت.


خداوندا کفر نمی گویم؛


چه می خواهی تو از جانم؟


مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگـــی کردی!


خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است،


چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و


از احساس سرشـــار...

آرایه های لفظی:

1-واج آرایی:
به تکرار یک واج صامت یا مصوت در یک بیت یا عبارت گفته می شود. به گونه ای که طنین آن در گوش بر جای بماند، وباعث پیدایش موسیقی آوایی در آن بخش از سخن گردد.

مثال1:  
                    
رشتۀ تســبیح اگر بگســـست معذورم بدار 

                      دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
  واج آرایی در این بیت با تکرار صامت حرف  «س
».

مثال 2:
                      
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است  

                       باد خنک از  جانب خوارزم وزان است.
   واج آرایی در این بیت با تکرار صامتهای « خ » و « ز ».

نکته:

* قابل ذکر است که واجهای تکرار شونده می توانند صامت یا مصوت باشند.

مثال 1:
            خواب نوشین بامداد رحیل    باز دارد پیاده را ز سبیل
    همانطور که می بینیدتکرار مصوت کوتاه « الف » در این بیت تکامل بخش موسیقی درونی است.

مثال 2:
             خیال خال تورا با خود به گور خواهم برد   

              که تا زخال تو خاکم شود عبیرآمیز

 

2-ســـجـع و انواع آن:

سجع در لغت به معنای آواز کبوتر است.در ادبیات هرگاه واژه های پایانی دو قرینه کلام در واج یا

واجهای آخر مشترک باشند، آرایه های سجع پدید می آید. وآن دو جمله را مسجع می نامند.

معمولا هر قرینه از یک جمله تشکیل می شود. اما گاهی نیز یک قرینه از دو یا چند جمله

تشکیل می شود. همچنین در اغلب نمونه های نثر مسجع ، واژه های پایانی دو جمله در بیش

از یک حرف مشترکند. ودر واقع هم قافیه می باشند.

اگر کلمات یک بیت دارای سجع متوازن باشندبه آنها موازنه می گویند.

در گلستان سعدی نمونه های زیادی از آرایه های سجع وجود دارد. مانند:

 

___ هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات...

در این نثر، سجع بین کلمات « حیات » و « ذات » است.  واین کلمات مسجع هستند.

سجع در شعر:

هر گاه شاعر، بیت را به چهار قسمت تقسیم کرده باشد و کلمات آخر هر جمله از نظر وزن و

آهنگ و واجها شبیه هم باشند، سجع متوازی نام دارد. که آرایه های موازنه خوانده می شوند.

انواع سجع:

متــوازی:

هرگاه کلمات هم وزنی آورده شوند که واج پایانی آنها فیزیکی است « سجع متوازی

» نامیده می شود.

مطــرف:

هرگاه پایه های سجع در واجهای آخر یکسان باشد ولی هم وزن نباشد، آن را سجع

مطرف گویند.

متــوازن:

در جایی که دو کلمۀ سجع فقط هم وزن باشند، اما در « روی » اختلاف داشته

باشند، سجع متوازن می گویند و ارزش موسیقیایی آن از همه کمتر است.


ترصـــیع:

هرگاه اجزای دو بخش از یک بیت یا عبارت نظیر به نظیر هم وزن و در حروف آخر مشترک

باشند، سجع ترصیع نامیده می شود. مثال:

ای منور به تو نجوم جلال         وی مقرر به تو رسوم کمال
 


جــناس:

جناس بر دو نوع اصلی است. جناس تام و جناس غیر تام (ناقص):

جناس تام:

هرگاه واژه ای دوبار در یک بیت یا عبارت به کار رود و هربار معنایی متفاوت

از آن برداشت شود، جناس تام است. مانند:

___ خرامان شد به سوی آب روان      چنان چون شده باز یابد روان

روان در مصراع اول به معنای جاری و در مصراع دوم به معنی روح و جان است.

جناس غیر تام:

هرگاه دو رکن جناس در یکی از حروف با هم اختلاف داشته باشند به آن جناس

اختلافی یا جناس ناقص می گویند. مانند:

کمند و سمند - آزاد و آزار - زحمت و رحمت- ...

جناس لفظی:

هرگاه دو رکن جناس در تلفظ و خواندن باهم یکسان باشند ولی در

نوشتار باهم متفاوت باشند، به آن جناس لفظی می گویند.  مانند:

صبا و سبا - خوان و خان - حیاط و حیات - خیش و خویش ...

*  جناس انواع زیادی دارد، ولی به دلیل تقسیم بندی زیاد در حال کنار گذاشته شدن

هستند. مانند جناس زاید، مرکب، مفروق، مقرون، مطرف، خط، مکرر و ....

 

منبع: دانشنامۀ ویکی پدیا

دوستان عزیز، اگر برای هر مورد نیاز به ذکر مثال یا آموزش بیشتری داشتید، با ما در میان بگذارید.
 

کوچه های بی بهـــــار

 


در فراسوی خیال، پشت کوچه های شب

گذر کردم بر کوچه ای

پر از کهنه خاطرات؛

که قلبم در آن جا مانده بود.


نگاه جستجوگرم می پاییید ساحت خاک را،

چون عقابی در پی طعمه ای.

ولی نمی یابد اثر...

گوشهایم مانده تا پر شود از آهنگ خرامیدنش...

اشک منتظر تا برقصد از شوق دیدنش...

و نفسی که بند آید زتماشای سرو تنش!


دیدمش درباغ ،
زیباترین گل بود،
      
 

مست از عطر تنش، پروانه وبلبل بود،
               

__ من نیز مشتاق وصال...

بر در باغ اما پیرمردی لجوج،

پرهیبت و اقتدار،

فشرده چوبدست قدرتش در مشت،

کزو برآید هرکار،

کزو می بارد غم بردل روزگار،

مجال نگاه بر گلم هم نداد!

چه بی رحم مرا از در باغ می راند!

« نه نمی شود. دست بردار...!! »

چه موذیانه در گوشم می خواند...

مرا با چوبدست قدرتش ،

سوی کوچه ای دیگر راند.

کوچه ای که نه باغ دارد نه گل،

نه پروانه اش می رقصد،

نه مست می خواند بلبل!

____ رفتم اما دلم با من نیامد ____

***

پس از آن بی ثمر تلاش،

عمریست مسلک کوچه های بی بهارم!

لیک دانستم کنون:

« زندگانی...

یا رهایی حتی از آن...

هیچ اختیاری نیست !!! »


 

فرزاد سیامری- اسفند 1389- آبادان


[ برچسب:کوچه های بی بهار, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]
 

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید

خیال باطــــل


خـــداونـدا مــرا تــنها گلـــی بـود

که دل بر گـٍـرد رویــش بـلبلی بود


سفیدروی وسیه گیسو سیه چشم

پری رویــی که زلـفش مـخملی بود

 

تمام هستی ام در کـوی جـانـان

نه دریا و نه ساحل مـنزلــی بود

 

دلم چون جامۀ مهرش به تن کرد

پر از نـقل حــدیثــم مــحفلی بود

 

چه شبها با خیالش سر نـمــودم

دریــغـا بــس خـیـال بـاطــلی بود


تو پنداری که عاقل بود «فرزاد»؟

گمانم من که فرد جاهلی بود!!


فرزاد سیامری- تابستان 1390- آبادان

[ برچسب:, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]

pix2pix.org - زیباترین چشم ها

بار سفــــر

جای چشمت جلوۀ مهر و قمر را می کشم

جای پیکر آتشی پر شور و شرر را می کشم


می زدایم اشک غم از چشم این طفل یتیم

بهر نوازش بر سرش دست پدر را می کشم


همچــو طــوفـان نــدارم هـیــچ آرام و قـــرار

سایه ای بازیـچـۀ دست قـــدر را می کشم


جای محبت زین سپس جاری در رگهای من

جام مـرگ و طــعـم تلــخ زهــر را می کشم


تا مـبادا سر زنـد غــافل کسی در شهر دل

بر سردر  دروازه ها نقش خطر را می کشم


میروم حسرت به دل یک شب من ازدنیای تو

بر دو دوش خسته ام بار سفر را می کشم


عمری نهـال آرزو با اشـک چـشـم پـرورده ام

اکنون به بیخ آن درخت نقش تبر را می کشم!!


فرزاد سیامری- 1389/10/17- بندر امام

[ برچسب:, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]

 

pix2pix.org -کاغذ دیواری عاشقانه (6)

 

کعبۀ عشق

 

مستی چشم تو دیدم دل از پیکر جدا کردم

درون کاخ چشمانت محفل عشقم بنا کردم

 

شنیدم بلبلی غمگین و آشفته می خواند

من آن بیچاره را با درد عشقم آشنا کردم!

 

 

در گریز از وحشت تنهایی و شبهای تــار

همچو آدم از خدا تقاضای «حــوا» کردم

 

بوسه بر عکس رخت هم چارۀ دردم نبود

برای درد بی درمان خـود فـکـر دوا کردم!

 

 

کنار خاطراتم در خلوتی آرام بنشستم

و از قـند لبــانــت تمـنــای شــفا کردم

 

خطا داند دلم آزار کس لیک بر خویشتن

اشک و آه و نــاله را هر شـب روا کردم!

 

 

تا بر این آواره روزی بتابد آفتاب وصل تو

از سر دیوانگی شب تا سحر دعا کردم

 

تو دریا بودی و می دانمت طوفانی و موج

اما برای دل سپـردن تـوکــل بر خدا کردم

 

سنگدل و مـغرور بودی تـو ای کـعبـۀ عشق

 

درطواف روی ماهت تمام خویش رافدا کردم!/

 



فرزاد سیامری- 1389/10/17- بندر امام

گروه
اینترنتی
پرشین
استار |
www.Persian-Star.org

سیـــل عشـــق


خوشــا عــالم که دارد خــــدا را ســــروری

سایۀ لطفش شامل حال گـدا و مـــهتـــری


خلق می سازد بسی حوران زیبا دربهشت

شگفتا بر زمـین آورده « حــــور بـهتــــری »


کــرده زیــبا آب و رنــگ آن چــشــم سـیـــه

بـا نـگــاهـی می بـرد جـان از تـن هر پیکری


مستی چشم سیاهش هیچ ساغر نداشت

چنیــن شــورانگــیز هرگز من ندیدم دختری!


مرحــبا بـر عـشــق و بــر وفــاداران عــشــق

نقش آسمـــان دیـدم « دلبــر کنـار دلبــری »


لیــک از بـخــت بـد اینــجا پــریشان سایه ای

داغ هـــجـران دیـده و افتــاده روی بـستری!


نــمی پـرسد زحـالش کـس نـمی گیرد سراغ

نیست کنارش گریۀ شمع و نه مـــهر مــادری


دعای سحرگاهان گمانم گشته از حدش فزون

که چنیــن تـرکش نمــود و شد نصیب دیگری!!


قــصـد تــرک عــــشق دارد و شــعر و غــزل

بـمــاند گــوشــۀ تـاریـخ ایـن یــادگـار آخــری


نیست جای عجب گر سیل عشق گــردد روان

بر سینۀ «فرزاد» امشب می نشیند خنجری!



فرزاد سیامری- بهار 1390- بندر امام
 

[ برچسب:, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]



ای شقایق!
  هیچ می دانی در حوالی شهر،
          کوچه های بی بهاری ست،
                            کز عشق تهی ؟!

مردمانش قهر با خورشید،
 بیگانه با فرهنگ!
نمی گنجد اندر کاسۀ ادراکشان تصویر عشق،
نشناسند جز سیاهی رنگ!
بسان چارپایانی که تنها می شناسند خوراک،
می شناسند جنگ!
 به بیهودگی زنده اند، در سایه های ننگ!

ومن،
به اجبار زمان،
آنجا به زندگانی محکوم!...

ای شقایق...
تنها من شاعر آن کوچه های بی بهارم،
که هر سحرگاه
کز گلدسته های دشت،
می رسد نالۀ مجنون به گوش،
من از زلال برکۀ چشمان خود،
شتابان وضو می ساختم،
تا به سوی کعبۀ چشمان تو،
___ بر « شکوه عشق » سجده گذارم ___


در نمازم همه یادت جاری بود.
                    ذکرم هجای درد...
                        قنوتم دعای وصل...
                           رکوعم تقدیس عشق...
                                                         ...

بر سجادۀ گلهای دشت،
من نمازم را همدوش مجنون می خواندم.

گذشت آن روزگار سبز رنگ،
وز جنبش طوفان مرگ،
عشق من، پشت خزانها پژمرد!

اینک نه مانده مجنونی برجا،
ونه شکوهی از عشق...
ولی من باز می سپارم سر را.
باز به تقدیس عشق،
__ و باز هم به « تسلیم سرنوشت » __

ای شقایق...
« عشق من پشت زمانها مرده ست!! »


فرزاد سیامری- بهار 1390- آبادان

 

[ برچسب:مردمان بی احساس, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]



گروه
اینترنتی
پرشین استار | www.Persian-Star.org

زندگانی کوتاه فرصتی ست،

برای خواندن ترانه ای،

یا شنیدن از بلبلان،

نوایی ،

نغمه ای!


برای ذره ای احساس،
اندکی عشق!
و کمی لبخند، یا بهتر خنده ای!


من ترانۀ عشق می خوانم

و کوتاه فرصتم را، تلخ پایانی ست. می دانم!


اینچنین است که غنیمت دارم،

هر لحظه اش را در عشق!...


فرزاد سیامری- بهار1390- آبادان
 

[ برچسب:زندگانی چیست؟, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]



تو ای رهگذر!
هشیار باش چو می آیی به شهر دلم!
در این سیلاب خیز ویران دیار،
جاده ها یکسویند.
شاید نیابی مسیر بازگشتت را !!

در حوالی شهر چشمانم ،
هوا مدام بارانی ست،
و بادهای وحشی غربت،
و پراکنده رگبار مصیبت،
از شهر دلم سوغاتی ست !!

فرسوده بنای سدّ چشمانم،
__ چکه می کند مدام __
چه آسان می شکند، با اندک تلنگر غم،
و روان خواهد گشت سیلی مهیب،
اما مهربان و بی آزار!

___ به شهر دلم وارد نشوید.___


فرزاد سیامری- بهار1390- آبادان

[ برچسب:ورود ممنوع, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]



شادم زانکه می گذرند،
سالهای عمرم، شتـابان از پی هم!
شاید که نزدیکترم کنند،
__ به کهنه آرزویی محال! __

آرزوی دیدن یار،
   که برایش می پرد دل از سر شوق،
        تا رسد بر اوج، به آسمانهای خیال،
                         تا بیابد نشانی از دوست،
                                  تا بگیرد سراغی از یار،
                                           کهنه آرزویی محال...


گردش افلاک و هر طالع سال،
می دهندم نوید، وعده های وصل،
وعده های عشق...
لیک می دانم که این، باز هم دروغین وعده هاست!

چون نمی پیچد هنوز،
    در کوچه های بی بهارم،
                   ندایی از عشق!!

چون نگون بختم هنوز و درگیر یک قانون نحس:

__ « هر آنکه عاشقش گردم،
می برد از یاد،
رسم محبـّت را !! »__



فرزاد سیامری- بهار1390- بندر امام
 

[ برچسب:قانون نحس,کوچه های بی بهار,فرزاد سیامری, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]



می توان ساده زیست.
      جایی که باید زیست.
             جدا از شقایق حتی!


وقتی که اجبار است زندگی،
باید به ماه،
به آتشین گوی آسمان،
تنها خیره ماند و،
خموش!



فرزاد سیامری- بهار1390- بندر امام

[ برچسب:باید به ماه,فرزاد سیامری, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]


خندان در گلستان خیال نوگل زیبایم هنوز
سـایـه های قامتـش، نقـش دیبـایم هنوز

عشق و شور ویاد او با خاطرات لحظه ها
پرتــویــی در روزن چـشمـان بـینـایم هنوز

تا به صحرای خیالم شررهای یادش میرسند
شعلۀ مهرش می کشد آتش به دنیایم هنوز

من که در دشت جنون یک عمر سرگشته ام
زنــده ام با خـاطر چـشمــان مینــایم هنــوز!


فرزاد سیامری- 1389/10/15- بندر امام

[ برچسب:چشمان مینا,کوچه های بی بهار,فرزاد,سامری, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]


ناله ای سرمیدهم امشب،کز عمق وجود برخیزد
چنان کز آتـــش قلــــبم هــــوا پر دود بر خیـــــزد

کـنـم جـاری زچـشمـانـم چـنان سیـلاب کز آنهـا
فـــرات و دجـلــه و نـیــل و هزاران رود بـرخـیــزد

دعـا گـویـم کـه یـــارب بیـــاور عـشـق دیــریـنــم
تو بنگـر لـرزان صـدایـم را کـز پـی مـعـبـود برخیزد

به دور از رخ یــــارم چــونــکه عــمـری هـدر دادم
ناله ای سرمیدهم امشب،کز عمق وجود برخیزد



فرزاد سیامری- 1384/08/29- آبادان

[ برچسب:عمق وجود,کوچه های بی بهار,فرزاد سیامری, ] [ ] [ فـــرزاد سیامری ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

فـــرزاد سیامری

اهل آبادانم. پیشه ام عشق ورزی ست. کوچک محفلی دارم و پاک یارانی عاشق... خانه ام در کوچه های بی بهار، گوشه ای از دشت مجنون است. من، مسلک آن کوچه های بی بهارم، که صدپارۀ دل را ، فرش هر عابر می کنم............... . ____مقدمـــتان گلبـــــاران____
موضوعات وب
آرشيو مطالب








امکانات وب

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

www.shereno.com